افتتاح وبلاگ
امروز تصمیم گرفتم واسه جوجه ی نداشتمون وبلاگ بسازم ، همیشه وقتی وبلاگ نینی ها رو میدیدم و میبینم که ماماناشون با عشق براشون مینویسه و پست میذاره لذت میبردم و پیش خودم میگفتم یعنی میشه منم یک روز........؟
این شد که تصمیم گرفتم اینجارو بسازم و فرزندمون بدونه که وقتی حتی هم نبود ما عاشقش بودیم و دوستش داشتیم.
امروز هم یکی از همکارای عزیزم ، فاطمه جون زایمان میکنه و پسر نازنینش رو واسه اولین بار میبینه ، خیلی براش ذوق دارم این روزها هم همه ی اطرافیان رو که میبینم باردارن ، خصوصاً تو پژوهشگاه ، منم که دیوونه ی بارداری و عاشق خانم های باردار شکم گنده اصلاً سرشار از احساس و عشق میشم وقتی خودم رو تو اون حالت تصور میکنم
مامانم دیشب برام خواب دیده بود که یه دخمل سیاه و چشم ابرو مشکی و چشم درشت به دنیا آوردم که خیلی به همسری شباهت دارهمیگفت انقدر خوشــــــــگل بود که حد نداشت. نمیدونم تعبیرش چیه ، اما کلاً خودمم زیاد خواب میبینم نینی دارم ، الهی من فدای جوجه ی نداشتم بشم
و خداوند نگاهبانمان باد