انتظار
سلام قند و عسلم
سلام ماه آسمونم
سلام فرشته ي مهربونم
الهي كه مامان دورت بگرده، خداي بزرگ من اون بالا شاهده كه نشده 1 ثانيه هم به تو فكر نكنم. همه فكر و ذكر و ذهنم تويي. تو بي معرفتي كه دوست نداري بياي تو وجودم، تويي كه حسرت و انتظار اشكهاي مامانت رو ميبيني اما حاضر نيستي بابايي رو راضي كني. روزي نيست تو اين سايت و اون سايت راجع به نوزاد و سيسموني و اينجور چيزا ول نچرخم. يعني ديگه يه جورايي به نقطه اي رسيدم كه واقعا جاي خالي حضورت رو حس ميكنم، هميشه تو رو كنار خورم و بابايي تجسم ميكنم، رو تختمون، تو ماشين، حين خريد تو اين چرخهاي مخصوص خريد، هر گوشه از خونمون و گوشه ي قلبم ديگه رسما هي به بابايي ميگم كه نيني دلم ميخواد، اونم خودش دلش ميخواد ،اما ...
نميدوني واسه آقا يارا (بچه دختر عموش) چيكارا ميكنه خيلي اونو دوست داره ، اين احساساتش رو نسبت به يارا كه ميبينم دلم قنج ميره كه هي وااااي من بابايي ميخواد واسه تو چيكارا كنه عشقم يه كم همكاري كن و بيا پيشم بخدا خيلي دلم هواتو كرده، خيـــــــــــــــــــلي
و خداوند نگاهبانمان باد