تولد مامان نیلو و باز هم خوااااااب
سلام قند عسلم
امروز 1 مهر تولدمه و همینجوری به اس ام اس و زنگ و تو اینستاگرام و ... عزیزان و دوستام تبریک میگن ، دستشون درد نکنه . کلی خوشحال شدم . عشقم دیشب یعنی دقیقاً شب تولدم یه خواب نرم و لطیف دیدم که خیلی شیرین و البته جالب بود، خوابم از یه بیبی چک مثبت شروع شد تا زمانی که شما رو دیدم ، وقتی تو بیمارستان زایمان کردم لای پتو پیچیده بودنت و مادر جون آوردت که به همه نشونت بده و منم که بیحال بودم گفتم مامان من نه بچمو دیدم و نه جنسیتش رو میدونم !! مادرجون هم گفت : چی فکر میکنی ؟؟؟ دحتره دیگه !
بعد گرفتمت بغلم و بوسیدمت ، به قدری زیبا و نرم و خوشگل بودی که هرچی بگم کم گفتم ، وقتی منو میدیدی میشناختیم و لبخند میزدی واااای دلم پر میکشید ، موهای پر مشکی داشتی با چشمهای تیله ایه یَشمی رنگ ، خیلی خیلی عزیز و خواستنی بودی جوری که صبح که بیدار شدم زدم زیر گریه از دلتنگی، از اینکه همش خواب بود. اینم اولین اتفاق تو شب تولدم.
امشبم با بابایی قراره بریم بیرون که کلی خوش بگذرونیم با هم.
و خداوند نگاهبانمان باد