ازعقد کردن من و باباازعقد کردن من و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
زندگی قشنگ من و بابازندگی قشنگ من و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 33 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 39 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

خاطرات جوجه ی نداشتمون

مامان بزرگه مامان

1392/12/20 20:24
نویسنده : مامان نیلو
157 بازدید
اشتراک گذاری

سلام جوجه ی نازم . اوضاع احوالت خوبه ؟

چند روز پیش رفته بودیم خونه ی خاله ژیلا، مامن بزرگمم اونجا بود ، خاله تازه از ترکیه اومده بود و کلی لباسهای خوشگل نینیگونه آورده بود ، مامی بزرگ بهم گفت که نیلوفر برای پسرت چندتا لباس خوشگل برداشتم ، و گفت که شانسی هم از دهنم اسم پسر اومد . مامی بزرگم عاشق اینه که من بچه دار شم و هی میگه بهم که بیار ، توی عاشورا هم که هیئت داشتن همش دعا میکرد که ساله دیگه نیلوفر با بچش بیاد هیئتمون. مامان خودمم که دیگه داره یواش یواش بازنشست میشه و میگه بچت رو خودم میشینم خونه نگه میدارم فقط تو بیــــــــــــــــــــــار ، واااای نادیا خواهر کوچیکم که 10 سالشه میگه : آبجی نیلوفر جون توروخدا بچه بیار دیگه ، من خواب دیدیم کلاس چهارمم تموم شه تو نینی میاری . اما همسری فعلاً نمیخواد و میگه نــــــــــــه زوده ...

خدایا خودت همه چیز رو میسر گردان تا ما هم فرشته دار بشیم.

و خداوند نگاهبانمان باد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)