ازعقد کردن من و باباازعقد کردن من و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره
زندگی قشنگ من و بابازندگی قشنگ من و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
مامانیمامانی، تا این لحظه: 33 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
باباییبابایی، تا این لحظه: 39 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات جوجه ی نداشتمون

نوروز 93

1393/2/1 9:19
نویسنده : مامان نیلو
172 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دلبندم خوبی ؟ خوش میگذره آیا ؟ قلب

عیدت مبارک ،خخخخخ نیشخند

این چه باباییه تو داری ؟ ها ؟ پدر منو درآورده ابرو، عزیزم جات خالی تعطیلات عید با خاله ندا و عمو یاشار رفته بودیم آنتالیا هورا، تا چشم کار میکرد اونجا بچه میدیدیم و بابایی زول میزد بهشون مژه و منو هم صدا میکرد که منم ببینمشونخیال باطل ، دیگه بعد از دیدن اونا تا همین الانشم ، در هر شرایطی و هرکجا باشیم حتی موقع خوابیدنمون ، هی از من سوال میپرسه ، اون نینیه چه شکلی بود ؟ چیکار میکرد ؟ پاهاش چقدر بود ؟ جورابش چه جوری بود ؟ چرا میخندید ؟ الان خوابه ؟ داره چیکار میکنه به نظرت الان ؟ ... ؟ ......؟  ..........؟ ...............؟ تعجب بعضی وقتها جیغم در میومد دیگه کلافه، انقدر این موضوع شدت داشت که عمو یاشار و خاله ندا هم متوجه شدن و گفتند بابا تو که انقدر بچه دوست داری خب بیارید دیگه ، اما از اونجایی که کله ی بابایی داغه و مغروره گفت نه بابا فعلاً زوده و .... منتظر

و خداوند نگاهبانمان باد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

maman elnaz
17 فروردین 93 11:59
ok
ی مامان منتظر
20 فروردین 93 10:14
هرچی زودتر بهتر عزیزم با این عشق و علاقه و این عقیده شنبه نوبت عمل دارم واسم دعا کن دوست عزیزم
مامان نیلو
پاسخ
گوش نمیده که آخه نمیدونم واقعاً این عشق و علاقه اش چیه دیگه ؟ الهی به سلامتی عزیزم ، ایشالا که راحت زایمان میکنی و فرشته نازنینتو بغل میگیری دوستم