این روزها
سلام بهترینم خوبی ؟ مامان رو ببخش که کم میاد اینجا تا برات بنویسه ، درگیر درس و ترم تابستونی و سرکارم هستم همش. این روزها همش بدو بدو دارم تا درسم تموم شه راحت شم. حس میکنم درسم که تموم شه یه قدم بهت نزدیکتر میشم نفسم چند وقت پیش مهمونی فامیلای بابایی بود و رفته بودیم اونجا عمه ی همسری جلوی همه بهم گفت : نیلوفر سال دیگه یا بچت باید بغلت باشه با شکمت جلو باشه منم که عاشق تشویق کردنه اطرافیان، مخصوصاً خانواده ی بابایی هستم کلی کیف کردم و گفتم چشم عمه جان چون شما گفتید حتماً. امروز هم با مامان بزرگ (مامان بابام) صحبت میکردیم به زبون شیرین ترکیش میگفت : من دیگه عمرم رفته و آخراشه ، دوست دا...
نویسنده :
مامان نیلو
11:57